غنچه نشکفته پنج شنبه 89 تیر 24 :: 9:44 صبح :: نویسنده : حجت حجتی نیا
سلام بابایی پنجمین روز از پنجمین ماه سال ، پنجمین سالروز فراق جگرگوشه بابا برات می نویسم که خدای نکرده فکر نکنی فراموشت کردم . نه نه نه هیچ وقت فراموشت نمی کنم . غم هجر تو مثل یک غده می مونه که آدم باهاش زندگی روز مرش رو ادامه می ده ولی یه دردی تو وجودش هست که فقط خودش می بیندش . پانزده شعبان امثال با همه قشنگیاش ، با همه شادیها و جشناش ، با اینکه تولد منه ، با این که سالگرد ازدواجمه و از همه مهم تر با اینکه روز میلاد منجی عالمه مصادف شده با 5 مرداد که برای ما روز غمه . همه شادی ها رنگ دیگه گرفته تا می خوای به شادیها فکر کنی یهو یادت میاد به 5/5/1384 که کاش صبحش طلوع نمی کرد و قبل از اینکه هوا روشن بشه دنیا آخر شده بود و یه بابایی توی دنیا داغ جگرگوشش رو ندیده بود . اونم دختر ، عزیز بابا و قلب بابا . از اینکه بعد از 4 سال تو هم هنوز به یادمی و مرتب شبها تو خواب بهم سر می زنی ممنونتم . نوشتم که بگم بیادتم بازم بیا پیشم که با رویاهات خوشم. فدای غنچه نشکفته بابا موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آمار وبلاگ بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 13679
|
||